نه گل، نه لاله درین خارزار می ماند


دویدنی به نسیم بهار می ماند

مل خنده بود گریهٔ پشیمانی


گلاب تلخ ز گل یادگار می ماند

مگر شهید به این تیغ کوه شد فرهاد؟


که لاله اش به چراغ مزار می ماند

مه تمام، هلال و هلال شد مه بدر


به یک قرار که در روزگار می ماند؟

چنین که تنگ گرفته است بر صدف دریا


چه آب در گهر شاهوار می ماند؟

ز لاله و گل این باغ و بوستان صائب


به باغبان جگر داغدار می ماند